سرمایه فرهنگی و مدیریت فرهنگی
هر فرهنگی دارای الگویی مشترک برای اندیشیدن است، این الگو همچون چسبی است که تمامی فرهنگ را استوار نگه میدارد و به آن کلیت و یکپارچگی میبخشد. مشخصه اندیشیدن در هر فرهنگ از برداشتی که در آن فرهنگ از واقعیت
نویسندگان: مهدی مرجانی (1)، رزیتا سپهرنیا (2)
چکیده
هر فرهنگی دارای الگویی مشترک برای اندیشیدن است، این الگو همچون چسبی است که تمامی فرهنگ را استوار نگه میدارد و به آن کلیت و یکپارچگی میبخشد. مشخصه اندیشیدن در هر فرهنگ از برداشتی که در آن فرهنگ از واقعیت میشود و از جهانبینی که آن فرهنگی دارد، ریشه میگیرد. تغییر در جهانبینی نه تنها تغییرات معانی فرهنگی را موجب میشود، بلکه چیزی را در بر دارد که تاریخدانان آن را تغییر عصر مینامند. بنابراین سرمایه فرهنگی هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل میدهد و همه پیشرفتهای جامعه در راستای تعیین جایگاه واقعی این سرمایه معنوی در جوامع منعکس میشود، بدین سان همه امور جامعه بستگی تام به فرهنگ دارد و خوشبختی و انحطاط ملتها در گرو فرهنگ و سرمایههای فرهنگی موجود در آن جامعه است. لذا نظر به اهمیت زیربنایی فرهنگ، عمق و وسعت اصول و اهداف فرهنگی نظام، و تهیه نقشه جامعی از ارزش و سرمایههای فرهنگی، توجه خاص به مدیریت فرهنگی ضروری مینماید. این مقاله تلاش دارد تا ضمن معرفی سرمایه فرهنگی و ابعاد و مؤلفههای بومی آن در کشور، به ضرورت اطلاعات به دست آمده از این ذخائر فرهنگی در راستای تبیین سیاستگذاریهای فرهنگی کشور تأکید کرده و نقش و جایگاه این مقوله را در اولویتهای برنامه ریزی فرهنگی توسط مدیران فرهنگی مطرح نماید.مقدمه
سرمایه در معنای عام آن، تلاش برای تسخیر گذشته در زمان حال است. به تعبیر پیر بوردیو، اگر درصدد فهم جهان اجتماعی هستیم، باید ایده سرمایه، انباشت آن و تأثیرات آن را مجدداً به جهان اجتماعی معرفی کنیم. انسجام و حفظ ثبات در ارزشهای ملی، ریشه در مبانی فلسفی و باورهای فرهنگی جوامع دارد. این پیش ذهنیت که هر فرد، آرمان مطلوب خود را در حداکثر کردن رفاه گروهی و اجتماعی ببیند و یا اینکه این مطلوب را در چارچوب بسته منافع شخصی دنبال کند، مسیر حرکت جامعه را در جهت ارتقای منافع ملی و رشد اقتصادی جامعه تعیین خواهد کرد. به طور کلی، کشورهایی که از انسجام و غرور ملی برخوردارند، در طول تاریخ از ارزشهای فرهنگی و تمامیت ارضی خویش در مقابل حملات دشمنان بهتر محافظت نموده و در قالب نوین ان، یعنی دستیابی به رشد اقتصادی مطلوبتر و تسلط بر بازارهای بینالمللی و جهانی، موفقتر عمل کردهاند.اگر قرن بیستم را با عناوینی نظیر عاصر اتم، فضا، سرعت، انفجار اطلاعات و... مینامیدند، از قرن بیست و یکم با عنوان عنصر دانایی یاد میکنند. از همین رو شاهد تولید مفاهیمی نظیر جامعه دانایی محور، اقتصاد داناییمحور و سازمان داناییمحور هستیم. امروزه اختلاف اساسی جوامع نه در سرمایههای اقتصادی و یا سیاسی و نظامی است، بلکه ابرمردان ناپیدای عرصه جهانی سرمایهداران فرهنگی هستند. پایداری و توسعه پایدار اقتصادی، سیاسی، اجتماعی در یک کشور در گرو حفظ تکثرهای مثبت فرهنگی، به رسمیت شناختن فرهنگ مادری، پرهیز از تقابلهای غیر منصفانه و دگردیسیهای بیمحتوا در نظامهای فرهنگی است. فرهنگ و سرمایه فرهنگی میتوانند زیر بنای تداوم و امنیت نسلهای بعدی شوند و این فریضه بر عهده مدیران فرهنگی جامعه است. بنابراین کسانی مدیران استراتژیکی امروز دنیا هستند که بتوانند با شناخت تفاوتهای فرهنگی جهانی، فرهنگ متعالی منطقهای خویش را با جاذبه جهانی و در ویترین جهانی، ولی با عطر و بوی بومی، برای ارائه مشتاقان مطرح سازند و این هنری است که متخصصان خاص خود را جستجو مینماید، یعنی کسانی که با ضرورت لحاظ مدیریت فرهنگی به عنوان مدیران فرهنگی در این حوزه پرورش مییابند و میتوانند راه گشای معضلات فرهنگی جامعه باشند. لذا جهت دستیابی به این اهداف باید ابتدا با مفاهیم سرمایه فرهنگی و مدیریت فرهنگی بیش از پیش آشنا شد.
1- مدیریت فرهنگی
برای شناخت فرهنگ یک جامعه عوامل خاصی مطرح هستند که با تحلیل و ارزشیابی باورهای ذهنی و عملی افراد یک جامعه میتوان در مورد فرهنگ آن جامعه قضاوت کرد. این عناصر و شاخصها کدامند؟ معمولاً این شاخصها با توجه به سنتها، ارزشهای قومی و ملی و دینی و استناد به هنجارهای موجود و با تکیه بر آراء صاحبنظران فرهنگی هر جامعه صورت میپذیرد. برخی از عناصر فرهنگی عبارتند از:1- ارزشهای مطلق؛
2- ارزشهای اسطورهای؛
3- ابداع، نوآوری و خلاقیت؛
4- تغییرپذیری و مقاومت در برابر تغییر؛
5- میزان اهمیت فرد در جامعه؛
6- اهمیت به کار و فعالیت و روحیه تلاش؛
7- انتقادپذیری؛
8- روحیه کار گروهی؛
9- نظمپذیری و ضابطهگرایی؛
10- انگیزه پیشرفت؛
11- بها دادن به کیفیت در همه امور؛
12- تصمیمگیری مبتنی بر اطلاعات؛
13- آیندهنگری و دوراندیشی؛
14- توجه به آموزش (خاکی، 1382: 218).
حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) که فرهنگ را پایه و اساس هر حرکتی دانسته و اصلاح، رشد و بهبود یک جامعه را در گرو داشتن فرهنگ غنی و پر نشاط میدانند، میفرمایند: «راه اصلاح یک مملکت، فرهنگ آن مملکت است. اصلاح باید از فرهنگ شروع شود، اگر فرهنگ درست بشود، یک مملکت اصلاح میشود» (امام خمینی (رحمه الله علیه)، 1368: 160). تلاش در جهت اصلاح باورهای غلط فرهنگی وظیفه تمامی نهادها و مردم و به ویژه مدیران فرهنگی هر جامعه است؛ زیرا مدیریت فرهنگی، مدیریتی پویا، پیشنگر و آیندهنگر است. تمام شکلهای مدیریت، دارای سه جزء تشکیلات، طرح و منابع هستند. مدیریت فرهنگی نیز از این قاعده مستثنی نیست و میتوان آن را به عنوان گروهی از مردم تعریف کرد که برای پیشبرد یک سیاست، از منابع بهرهبرداری میکنند. در تمام کشورها دو نوع مدیریت فرهنگی وجود دارد:
1- مدیریت فرهنگی (عمومی) دولتی و یا شبه دولتی که معمولاً در سه سطح مختلف ملی، منطقهای و محلی وجود دارد. توزیع مسئولیت بین این سطوح، معمولاً به میزان تمرکزگرایی یا تمرکززدایی قدرت سیاسی بستگی دارد.
2- مدیریت جامع (سازمانها، نهادها و انجمنهای فرهنگی)، صرف نظر از پایگاه اجتماعی، وظایف، اندازه و اهمیت آنها است. میتوان گفت: مدیریت فرهنگی دولتی در برگیرنده ابزاری برای پیشبرد یک سیاست فرهنگی در تمام سطوح است. این ابزار در کشورهای مختلف و برحسب سیاستهای مختلف، ممکن است ویژگیهای متفاوتی داشته باشد. الگوهای سازمانی متفاوت مدیریت فرهنگی را بر اساس معیارهایی همچون متمرکز بودن یا فدرال بودن ساختار سیاسی تمرکز یا عدم تمرکز اقتصادی میتوان به آسانی از یکدیگر متمایز کرد. به علاوه در بسیاری از کشورها وزارت کاملاً مستقلی با عنوان وزارت فرهنگ وجود ندارد و خدمات فرهنگی دولت در وزارتهای دیگری همچون وزارت آموزش و پرورش، اطلاعات، جوانان و ورزش و... انجام میگیرد.
مدیریت فرهنگی، صرف نظر از نوع نظام، از ویژگیهایی برخورداراست، زیرا برای پیشبرد سیاستهای دولتی طراحی شده است. دولتها قوانین و ضوابط را تدوین میکنند و در امور اقتصادی و سیاسی تصمیمگیری مینمایند. از این رو، مدیریت فرهنگی نمیتواند به طور مستقل درباره خواستههای خود تصمیم بگیرد. مدیریت فرهنگی مسئول عملی کردن سیاستهای فرهنگ است که شاید روشن و صریح یا به طور ضمنی بیان شدهاند. قلمرو این سیاست ممکن است گسترده یا محدود باشد، هدفها و مقاصد آن دقیق یا مبهم باشند. حتی نبود یک سیاست فرهنگی روشن و مشخص، خود یک سیاست فرهنگی است. از سوی دیگر، ممکن است بین وعدههای سیاسی و عملکردهای واقعی، ناسازگاریهایی وجود داشته باشد که از کمبود منابع، بیعلاقگی و عدم پشتکار یا فرصتطلبی ایدئولوژیک ناشی شوند (مولینیر، 1372: 25).
2- قلمرو مدیریت فرهنگی
آیا میتوان قلمرو مدیریت فرهنگی را به آسانی تعریف کرد؟ منظور از واژه «فرهنگی» چیست؟در این زمینه دو نکته را باید خاطر نشان کرد: اول اینکه فرهنگ یا توسعه فرهنگ را نباید با مدیریت فرهنگی یا دست کم با سازمانی که به صراحت مسئول فرهنگ است، اشتباه گرفت. اگر بپذیریم که فرهنگ تمام جنبههای فعالیت انسانی را در بر میگیرد، فرهنگ، ماهیتی بین سازمانی یا بین وزارتی مییابد. دوم اینکه، تعریف حوزه مسئولیت اداره یا سازمان شبه دولتی مدیریت فرهنگی، به خودی خود، یا وزارت فرهنگ میتواند شاخص محتوای یک سیاست فرهنگی باشد. در سیاستهای فرهنگی نسل اول توسعه هنرها و عرف، حفظ یادمانها و میراث هنری هدف اصلی است، بدون آنکه نقش دولت و نهادهای بزرگ فرهنگی مورد بررسی قرار گیرد.
در سیاستهای فرهنگی نسل دوم، مؤلفههای مختلف توسعه فرهنگی همچون آموزش و پرورش رسمی و غیررسمی ارتباطات جمعی و صنایع فرهنگی و محیط زیست که اجزای مرتبط به هم به شمار میروند، هرچند که هنوز نسبت به توسعه فرهنگی خارجی هستند، اهمیت تازهای یافتهاند. در سیاستهای فرهنگی نسل سوم که هنوز در مرحله نظری قراردارد، هر چند به طور دقیق بر مرحله فعلی تفکر بینالمللی منطبق است، سیاست توسعه در تمام ابعاد خود در حصار ملاحظات فرهنگی قرار دارد و بر اساس نیاز به قرار دادن انسان در مرکز تمام افکار در زمینه مسائل توسعه، تجدید سازمان اساسی مییابد. این تحلیل، توصیف روشنی از تحولی تفکر جهانی درباره فرهنگ و گستردهتر شدن تدریجی قلمرو فرهنگی ارائه میدهد (خردمند، 1380: 62).
3- چرا حوزه فرهنگی به مدیریت نیاز دارد؟
شاید نیازی نباشد که در این پژوهش به بحث درباره سیاستهای فرهنگی پرداخته شود. دولت و سایر سازمانهای دولتی یا شبه دولتی غیر متمرکز باید عهده دار زندگی فرهنگی شوند، چرا که فرهنگ پدیدهای خودانگیخته نیست و اگر به حال خود رها شود، خیلی زود به ورطه سوداگری خواهد لغزید. بنابراین کالاهای فرهنگی به آسانی در اختیار مردم قرار نخواهد گرفت و چندگرایی یا تکثرگرایی، آزادی بیان، تضمین دستیابی به فرهنگ، تضمین مشارکت تمام گروههای مردم در فعالیتهای فرهنگی، تمرکززدایی یا احتراز از تمرکززدایی در انجام اقدامات یا فعالیتهای فرهنگی تا حدی که امکانپذیر باشد، مورد تعرض قرار خواهد گرفت. تضمین حقوق فرهنگی اقلیتها، کمک به شکوفایی استعدادها، بالا بردن خلاقیتهای فردی و ارتقای توسعه اجتماعی، تعدیل رفتارها و رفع بیعدالتی اجتماعی در توزیع علم و دانش و غیره از جمله موارد به کارگیری مدیریت فرهنگی در جوامع است. بنابراین مدیریت فرهنگی به صورت یک هیئت اجرایی به صورت مجزا و یا در تعامل با بخشهای خصوصی میتواند عهدهدار مشارکت و مدیریت و برنامهریزی در امور فرهنگی جوامع باشد. لذا حتی در سادهترین جوامع انسانی هم، انجام فعالیتهای انسانی نیازمند مدیریت است. به دیگر سخن، کسانی باید مسئولیت فعالیتهای انسانی را بر عهده داشته باشند؛ از این رو مدیریت در بطن امور قرار دارد (مولینیر، پیشین: 20).به فرض قبول سازماندهی و مدیریت امور فرهنگی، آیا سازمان فرهنگی باید در اختیار دولت و سازمانهای دولتی که به طور تلویحی به معنای ایجاد وزارت امور فرهنگی است، قرار گیرد؟ بدون تردید میگوییم که در اصول، دولت تنها میتواند هدفهای اصلی یک سیاست فرهنگی را تعیین کند، اگر چه بعضی از کشورها به علت سنت سیاسی خود ترجیح میدهند با به وجود آمدن سازمانهای شبه دولتی به جای سازمانهای دولتی، به این اصل جامه عمل بپوشانند. این اقتدار، مبنای فلسفی محکمی ندارد و در واقع دولت، خود به اقتدار خویش مشروعیت میبخشد، چون اقتدار از قانون نشئت میگیرد و قانون نیز ساخته و پرداخته اقتدار دولت است (احمدی، 1377: 42). بنابر مطالب فوق، میتوان به ضرورت وجود مدیران فرهنگی در اشکال مختلف حکومتی پی برد، لازمه اثربخشی مدیران فرهنگی در هر ساختار استفاده ایشان از اطلاعات و آمار دقیق و جامع و بومی است، لذا در راستای تأمین نقش مدیران فرهنگی در عرصههای برنامهریزی استراتژیک فرهنگی، شاخصهای اندازهگیری سرمایههای فرهنگی ضرورت مییابند. در ادامه لازم است مفاهیم و شاخصهای بومی سرمایه فرهنگی مطرح گردد.
4- سرمایه فرهنگی، نابرابریهای اجتماعی و نقش آموزش
مفهوم سرمایه فرهنگی ابتدا در جریان پژوهش با عنوان فرضیهای در نظر بوردیو (جامعه شناس فرانسوی) جلوه کرد که این امکان را به وجود میآورد تا توفیق و دستاورد آموزشی نابرابر فرزندان برخاسته ازطبقات متفاوت اجتماعی را تبیین کند، آن هم با ارتباط برقرار کردن میان توفیقات دانشگاهی (فواید خاصی که فرزندان برخاسته از طبقات متفاوت و بخشهای مختلف هر طبقه میتوانند در بازار تحصیلی کسب کنند)، و توزیع سرمایه فرهنگی در بین طبقات و اقشار اجتماعی. این نقطه عزیمت دال بر گسستی است از پیشداوریهای ذاتی عرف عام؛ که توفیق یا ناکامی تحصیلی را معلول استعدادهای طبیعی مینگرد (تاج بخش، 1384: 138). به زبان ساده، سرمایه فرهنگی است که تعیین کننده قدرت اجتماعی و نابرابری اجتماعی است (اسمیت، 1381: 224).مجموعهای از روابط، معلومات، اطلاعات و امتیازاتی که فرد برای حفظ یا به دست آوردن یک موقعیت اجتماعی از آن استفاده میکند، سرمایههای فرهنگی آن جامعه نامیده میشود. سرمایههایی که جامعه برای فراگیری این نظریهها و تکنیکها در مدارس و دانشگاهها و مراکز آموزشی و پژوهشی صرف میکنند قسمتی از ثروت و ذخیره مملکت محسوب میشود (مدنی، 1386).
سرمایه فرهنگی عبارت است از مهارتها و شناختهایی که یک جامعه در اختیار فرد قرار میدهد و میدان اجتماعی فرصتهای برابری را برای همه اعضای آن جامعه فراهم میکند، لیکن تنها آنهایی میتوانند از این فرصتها سود ببرند که مهارت جذب این فرصتها را داشته باشند. از این حیث، سرمایه فرهنگی متغیر مداخلهگر بسیار مهمی است. در مواقعی که در توزیع منابع، نابرابری وجود دارد، یعنی به عنوان یک متغیر در بازتولید نابرابری اجتماعی دخالت دارد و هم در مواقعی که جامعه متقاضی برابری فرصتها و پاداشها است، میتواند متغیر و مداخلهگر مهمی باشد. بنابراین زمینهی خانوادگی و زمینه اجتماعی به طور مستقیم بر حصول سرمایه فرهنگی تأثیر دارند و سرمایه فرهنگی به طور مستقیم بر دستاوردهای علمی و شغلی تأثیر خواهد داشت. حتی برخورداری از نظرها و عقاید شخصی نیز ثمره تحصیلات و مهارتهای اکتسابی است (بوردیو، 1971).
برای فرایندی که به وسیله آن، سرمایه فرهنگی و منش عادتی به باز تولید اجتماعی یاری میرسانند، نهادهایی چون مدرسه و ساز و کار مسدود کننده امتحانات مدارس، امور مرکزی هستند. جذابیت مدل بوردیو در این است که وی مدعی است جامعه به لحاظ صوری درهایش به روی حرکت باز است. هیچ گونه «قاعده» یا توطئهای از سوی نخبگان وجود ندارد که جلوی حرکت رو به بالای تحرک اجتماعی اعضای گروههای فرودست را بگیرد. دست کم در این نظریه، هر کس میتواند گلیم خود را در نظام ارزشی از آب بیرون بکشد. در عمل، وضع غیر از این است، برتری از طریق کارکردهای ظریف جانبداریهای فرهنگی تأیید نشدهای باز تولید میشود که عاملان آن غالباً ناآگاه از کار خویشند. آنها در حالی که به همبستگی میان طبقه اجتماعی و نرخ ترک تحصیل اشاره میکنند، میگویند: «موانع اقتصادی برای توضیح این نکته کافی نیستند که چه طور نرخهای مرگ و میر آموزشی میتوانند از یک طبقه تا طبقهای دیگر این همه تفاوت داشته باشند». بوردیو و پاسرون با اشاره به جامعه پساصنعتی، نظام دانشگاهی را به عنوان وسیله کسب امتیاز، توانمندتر میسازد. آنها چنین استدلال کردند که «تبدیل مجدد سرمایه اقتصادی به سرمایه دانشگاهی، یکی از راهبردهایی است که بورژوازی کاسب مسلک را قادر میسازد تا موضع برخی یا همه وارثان خود را حفظ کند» (اسمیت، 1381: 224).
در نهایت باید به دو نکته اساسی به طور مختصر اشاره کرد که داشتن سرمایه فرهنگی کارکردهای مختلفی دارد؛ اولاً، کسب مشروعیت از طریق بقیهی سرمایهها منوط به تبدیل شدن آنها به سرمایه فرهنگی است، یعنی کسی که به واسطه سرمایه فرهنگی منزلت دارد، میتواند روایت و برداشت خود را از دنیای اجتماعی بر دیگران تحمیل کند. ثانیاً، داشتن سرمایه فرهنگی بدان معنا است که فرد میتواند خود را از الزامات زندگی روزمره جدا کند و نوعی گزینشی دلخواه در عرصه فرهنگ انجام دهد. به بیان خود بوردیو؛ «زیبایی شناسی محض از اخلاق یا همان خلق و خوی فاصله گرفتن گزینشی از الزامات دنیای طبیعی و اجتماعی منشأ میگیرد» (بوردیو، پیشین). نهایتاً باید به این نکته اشاره کرد که سرمایه فرهنگی برخاسته از سه منشأ گوناگون است که عبارتند از: پرورش خانوادگی و اجتماعی (طبقاتی)، آموزشهای رسمی و مهارتهای کسب شده از طریق آن و فرهنگ شغلی و انباشت سرمایه فرهنگی در افراد از طریق این سه منبع سبب بروز تفاوتهایی در دارندگان سرمایه فرهنگی و کسانی که فاقد آن هستند، میشود.
همه نکات فوقالذکر دال بر این مطلباند که وقتی کودکان طبقه متوسط وارد مدرسه میشوند و آموزش مدرسه را آغاز میکنند، از همان ابتدا با سرمایه فرهنگی قابل توجهی تجهیز شدهاند. مدارس بازتاب فرهنگ طبقه حاکماند و کودکان با پیشینه متعلق به طبقه متوسط به دانش و سلائقی مجهز میشوند که خود نظام آموزشی عرضه میکند (سرفراز:1386). در این میان کودکان طبقه کارگری عمدتاً با تجربه نوعی تضاد و ناسازگاری بین فرهنگ خانه و مدرسه روبرو هستند. لباسهایشان، رفتارشان و سلیقههایشان عموماً از منظر مدرسه، دون مایه و پست است. در نتیجه، بسیار محتمل است که کودکان طبقه متوسط در این نظام آموزشی پیشی گیرند و سرمایه فرهنگی بیشتری را در قالب سرمایه آموزشی یا صلاحیتهای رسمی به دست آورند. همین صلاحیتها در روندی طولانی به عنوان مجوز مهم دستیابی به سرمایه اقتصادی است، چرا که آنهایی که بهترین ویژگیها و صلاحیتها را دارند، تمایل به کسب بهترین و پردرآمدترین مشاغل را دارند. در مقایسه با طبقه متوسط، کودکان کارگران، به سرعت در مییابند که آنها ویژگیهای مورد نظر نظام آموزشی را ندارند و اکثریت ایشان مدرسه را رها میکنند و یا توسط نظام آموزشی مورد حمایت سرمایهداران فرهنگی رانده میشوند. البته در این بین، عدهای هم هستند که خود به تنهایی در زمینه سرمایه اقتصادی توفیق یافتهاند، مثلاً مردان یا زنان خودساختهای که مدرسه را با کمترین صلاحیتها ترک میکنند و در نهایت در تجارت موفق میشوند. گرچه با این همه همین افراد همچنان توسط دیگران در طبقه حاکم تحت عنوان نوکیسهگان دقیقاً به دلیل وجود سلائق فرهنگی کارگریشان تحقیر میشوند. چنین افرادی اغلب تمایل دارند تا کودکانشان به طور خصوصی آموزش بینند تا بتوانند آن سرمایه فرهنگی را که پدر و مادر هرگز به دست نیاوردند، کسب کنند (Taylor, 1997:199)
نخبه بودن نسبی است، نخبگان در واقع ذاتاً نخبه نیستند، بلکه جامعه آنها را در موقعیتی قرار میدهد که میتوانند نخبه شوند. اگر ما سیستم آموزش و پرورش خوبی داشته باشیم که بتواند به کسانی که استعداد ذاتی خوبی دارند کمک کند، میبینیم که هزاران نخبه خواهیم داشت. ولی اگر این سیستم در تهران متمرکز باشد، تمام نخبگان متعلق به تهران خواهند بود. ضربالمثلی هست که میگوید فقط به آدمهای پولدار باید پول قرض داد. در اینجا یک چرخه وجود دارد که آدمهای پولدار دایم پولدارتر میشوند و آدمهای فقیر، فقیرتر میشوند. چیزی که در ایران راه نخبگی است، سیستم خویشاوندی است. شما اگر یک فامیل پولدار یا در موقعیت اجتماعی بالا داشته باشید، شانس اینکه موقعیت اجتماعی خودتان هم بالا برود، زیاد است. رئیس یک کارخانه بزرگ بودن یک جور نخبگی است. بوردیو میگوید: شبکههای اجتماعی تلاش میکنند آن چیزی که به شکل اجتماعی و فرهنگی ساخته شده را طبیعی و بیولوژیک جلوه دهند ولی نخبگی یک چیز طبیعی نیست. آدمها طبیعتاً دارای یک سری ویژگیهای خاص هستند، ولی جامعه باید به آنها اجازه ظهور و بروز استعدادهایشان را بدهد (فکوهی، 1381).
همانطور که بیان شد، سرمایه فرهنگی علت و معلول بروز بسیاری از نابرابریهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... است. از آنجایی که خانواده، آموزش و پرورش و دانشگاه از حوزههای مؤثر در نقشگیری سرمایه فرهنگی مطرح شدهاند، لذا ضرورت توجه به نقش مدیران فرهنگی در راستای تبیین سیاست گذاریهای برابر اجتماعی و نظارت هماهنگ در توزیع عادلانه موقعیتها فرهنگی ضروری و حتمی مطرح میشود.
جوانان ما به عنوان سرمایههای فرهنگی جزء منابع انسانی و میراثهای فرهنگی معنوی کشور محسوب میشوند. جهت برنامهریزی و تبیین الگوهای فرهنگی این قشر مولد نیازمند بسترهای اطلاعاتی منسجم و همه جانبه از موقعیت فعلی ارزشی این حوزه و همچنین ترسیم نقشهای جامع از نقاط ضعف و قدرت و نظامهای ارزشی موجود داریم. لذا برای دستیابی به این آمار و اطلاعات باید شاخصهای مناسب سنجش را فراهم کرد، شاخصهایی که بتوانند خصوصیات مورد مطالعه ایرانی را با تکیه بر اکولوژی بومی و ملی شناسایی و معرفی کنند. آیا برای اندازهگیری سرمایه فرهنگی مدل یا الگویی در دنیا ارائه شده است؟
5- مدلهای کیفی و کمی اندازهگیری سرمایه فرهنگی
در بررسی و مروری که در حوزه ادبیات موضوعی و پیشینه تحقیق صورت گرفت، مشخص شد که مدل یا الگوی ویژهای که بتواند به صورت جامع جوابگوی ابعاد سرمایه فرهنگی باشد، وجود ندارد و محققان با دیدگاه و نگرش خود تنها توانستهاند در ابعاد فردی و جمعی به ارائه شاخصهای معدودی اقدام کنند که بتواند ترسیمی از وضعیت موجود سرمایه فرهنگی را فراهم نماید، ولی هیچ یک از آنها جهت کمیسازی و اندازهگیری این سرمایه در غالب اعداد و ارقام اقدام ننموده و فقط به ارائه آمار توصیفی بسنده کردهاند. در سطرهای زیر به پارهای از آنها اشاره میشود.فلورا (2005) شاخصهای سرمایه فرهنگی را در غالب، نمادها، شیوههای آگاهی و کسب دانش، زبان، شیوههای ایفای نقش معرفی میکند.
کتز (2008) در تحقیقاتی دیگر به بررسی میزان ارتباط علائق و سلائق مردم با توجه به سرمایههای فرهنگی آنان پرداخته است. شاخصهای ارزیابی سرمایه فرهنگی در این طرح با توجه به دو فاکتور میزان مشارکت و نوع مصرف محصولات فرهنگی مورد توجه قرار گرفته است. او همچنین اثربخشی تحصیلات والدین، تحصیلات مخاطب و آداب و رسوم ایشان را نیز به عنوان عوامل مؤثر بر سرمایه فرهنگی افراد و تغییر ذائقه و سلائق مورد تأکید قرار داده است.
هارت (1999) و لارئا (2003) در تحقیقات جداگانهای اعلام داشتهاند که سرمایه فرهنگی خانوادهها با ارتقاء تحصیلات آتی فرزندانشان ارتباط دارد. ایشان مهارت کلامی و طبقه اقتصادی را شاخصهای اندازهگیری سرمایه فرهنگی در این تحقیق مطرح کردهاند.
ال چاردوس (2007) در تحقیقی ارتباط نژاد پرستی و سرمایه فرهنگی جوانان را مورد ارزیابی قرار داده است، در این طرح سرمایه فرهنگی جوانان را متناسب با شاخصهای الگوهای فرهنگی، سمبلهای فرهنگی و هویت مورد توجه قرار داده است.
نتیجه آنکه، در ادبیات موضوعی علاوه برشاخصهایی که تا کنون مورد تأکید قرار گرفته است، شاخصهای دیگری نیز مانند ارتباطات اجتماعی، نابرابریهای اجتماعی، تفاوتهای جنسیتی، مهارت و دانش فردی، خرده فرهنگها، تعداد و میزان مشارکت فرهنگی، نوع و میزان محصولات فرهنگی، سبک زندگی، نشاط زندگی و... مطرح شدهاند. الگوهایی که برای اندازهگیری سرمایه فرهنگی ارائه شدهاند وابسته به رویکردی هستند که محققان مربوطه در بررسی این پدیده داشتهاند. غالباً آنها این موضوع را در حوزههای دیدگاهی خود مورد بررسی و توجه قرار دادهاند، به نحوی که نمیتوان نتایج حاصل از این تحقیقات را به کشورهای دیگر و حتی تمامی فرهنگ عمومی آن کشورها نیز تعمیم داد.
6- سرمایه فرهنگی در ایران
امروز که دنیا با مقوله جهانی شدن فرهنگی مواجه است، باید سیاستگذاریهای فرهنگی کشور را به تبعیت از نظریات فرهنگی اسلامی باز تعریف کرد، یعنی سبک زندگی بومی را بر اساس ارزشها و ایدئولوژی خود شناسایی کرده و در راستای احیا و تحقق آرمانی آن کوشید و دانست هیچ الگوی از پیش آماده شده خارجی نمیتواند راهگشای برنامهریزی فرهنگی ملی و بومی کشور باشد، مگر آنکه با برآورد خواستهها و داشتههای فرهنگی خود به عنوان سرمایههای فرهنگی، ایدهآلها و بایدهای ملی و بومی را در قالب برنامههای استراتژیک بلند مدت و کوتاه مدت تبیین و سیاستگذاری کرد.پژوهشی در قالب پایان نامه تحت عنوان طراحی و تدوین الگوی اندازهگیری سرمایه فرهنگی در ایران صورت پذیرفته است که طبق این پروژه تحقیقاتی با استعانت از دیدگاه خبرگان فرهنگی کشور شاخصها و مؤلفههای بومی اندازهگیری سرمایه فرهنگی به صورت مدلی ارائه شده است. (3) الگوی ارائه شده میتواند مدیران فرهنگی و حوزه مدیریت فرهنگی را در سیاست گذاریهای فرهنگی یاری نماید چرا که شناخت فرهنگی حاصل نمیشود، مگر آنکه با جمعآوری اطلاعات فرهنگی و آنالیز دقیق آنها نقشه جامعی از وضعیت موجود فرهنگی به دست آورده و با تکیه بر آن در راستای سیاستگذاری و تبیین چشم اندازهای فرهنگی اقدام نمود. این امر امکانپذیر نخواهد بود، مگر آنکه بتوان عوامل ذهنی و کیفی فرهنگ و سرمایه فرهنگی جامعه را با شاخصهایی متناسب و همگون، در کفه سنجش و اندازهگیری آماری و ریاضی قرارداده و با مقایسه یافتههای خویش با دنیای پیرامون خود موقعیت فعلی جامعه را ترسیم نمود. در این تحقیق سعی بر آن شده که بر روی داربست فرضیهای بوردیو در مقوله سرمایه فرهنگی، مطابق با شرایط بومی، و با استناد به تحقیقات قبلی انجام شده و به ارائه الگوی متناسب بومی پرداحته شود. در این تحقیق مدل سه بعد فردی، جمعی و ملی سرمایه فرهنگی مطرح و سپس برای هر یک از ابعاد سه گانه مؤلفهها و شاخصهای مربوطه به شرح زیر معرفی شده است:
1- مؤلفههای بعد فردی: هویت، معرفت، سلائق، ارزش و هنجار؛
2- مؤلفههای بعد جمعی: رضایتمندی، اعتماد متقابل، اصالت خانوادگی، صنعت فرهنگ و مشارکت شهروندی؛
3- مؤلفههای بعد ملی: انسجام اجتماعی، اکولوژی فرهنگی، نشاط ملی، تفاهم فرهنگی و قانون مداری.
ابعاد و مؤلفههای سرمایه فرهنگی
نگاهی اجمالی بر روند تحقیق بیانگر این مطلب است که مدل طراحی شده، الگویی مناسب را جهت اندازهگیری و سنجش سرمایه فرهنگی ارائه نموده است. تجزیه مفهوم سرمایه فرهنگی به سه بعد فردی، جمعی و ملی و تقسیم هر یک از ابعاد به مؤلفههای مورد نظر و نهایتاً تعیین شاخصهای هر یک از مؤلفهها منجر به ایجاد مدلى شده است که در راستای اجرای آن و به کارگیری آزمایشی آن، تحقق اهداف فوق میسر شده است.
طبق این تحقیق مشخص شد که سرمایه فرهنگی در ایران در سه بعد (فردی، جمعی و ملی)، پانزده مؤلفه و پنجاه و سه شاخص قابل اندازهگیری است. با توجه به آمار و با استناد به ارقام، مؤلفهها و شاخصهایی که از درصد اهمیت بیشتری برخوردار بودند، به خوبی از شاخصهای دیگر متمایز شدند. لذا با تأکید بر شاخصهای کلیدی میتوان از شرایط موجود جهت حل مشکلات و معضلات آتی فرهنگی استفاده کرد و در راستای پیشبینی امور فرهنگی نیز با تمهیدات مدبرانه و مدیریتی به استقبال اینده شتافت.
7- نتیجهگیری
براساس این مدل میتوان در راستای اندازهگیری سرمایه فرهنگی در حوزههای گوناگون اقدام کرد و نقشهای از سرمایههای فرهنگی موجود را ترسیم نموده و با بهرهمندی از شرایط مطلوب، با برنامهریزی منطقی و مبتنی بر آمار و اطلاعات بر گرفته از سیستم، در جهت کارآمدی و افزایش عملکرد نهادها و سازمانهای فرهنگی براساس سیاستگذاریهای فرهنگی اقدام کرد. ارزیابی و آنالیز دقیق نقشه جامع فرهنگی میتواند مقدمهای جهت تنظیم و پیشبینی سیاستگذاریهای فرهنگی در راستای اعتلای فرهنگی و مقابله با تهدیدهای فرهنگی باشد. همچنین میتوان در عرصههای ملی و جهانی با گفتمان و دیپلماسی مناسب به تعاملات و تبادلات فرهنگی به صورت منطقی پرداخت و ایران را با تکیه بر سرمایههای فرهنگی و فرهنگ و تمدن در خاور و شایسته ایرانی به جهانیان معرفی کرد. لذا معرفی مدلی کمی اندازهگیری سرمایه فرهنگی در ایران میتواند به عنوان گامی نو در راستای تحقق سیاستگذاری و خط مشی گذاریهای استراتژیک فرهنگی مورد توجه قرار گیرد. این امر محقق نخواهد شد، مگر آنکه مدیران فرهنگی در عرصههای مدیریت فرهنگی ضمن تکیه بر اطلاعات علمی و شایسته سالاری با تأکید بر راهبردهای کلان و با استناد به آمار حاصل از مدل سرمایه فرهنگی، شکافهای فکری و بینشی وضعیت مطلوب و موجود را شناسایی کرده و با مهندسی مجدد و مدیریت قدمی در راستای ترمیم و بازتولید مفاهیم فرهنگی و ارزشهای ملی، ایرانی و اسلامی بردارند.منابع :
1. امام خمینی (رحمه الله علیه)، روح الله. صحیفه نور، تهران: چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368.
2. احمدی لاشکی، قاسم، بررسی عملکرد مدیریت فرهنگی ادارات فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ استان مازندران در سال 1377، پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت امور فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، 1378.
3. اسمیت، فیلیپ، درآمدی بر نظریه فرهنگی، ترجمه حسن پویان، تهران: انتشارات دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1381.
4. بوردیو، پیر، و کلود با سران، ژان، میراث خوارگان، چاپ پاریس، 1971.
5. تاجبخش، کیان، سرمایه اجتماعی، اعتماد، دموکراسی و توسعه، ترجمه افشین خاکباز، حسن پویان، تهران: نشر شیرازه، 1384.
6. خردمند، عزیزالله، نقش مدیریتهای فرهنگی در ارتقاء یا تنزل فعالیتهای فرهنگی، پایان نامه فوق لیسانس در رشته مدیریت امور فرهنگی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، 1380.
7. خاکی، غلامرضا، روش تحقیق در مدیریت، مرکز انتشارات علمی دانشگاه آزاد اسلامی، 1382.
8. سپهرنیا، رزیتا، طراحی و تدوین الگوی اندازهگیری سرمایه فرهنگی در ایران، مورد کاوی باشگاه پژوهشگران جوان، پایان نامه کارشناسی ارشد واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی تهران، 1387.
9. فکوهی، ناصر، تاریخ اندیشه و نظریههای انسان شناسی، تهران: نشر نی، 1381.
10. مولینیر، پیر، آموزش حرفهای مدیران فرهنگی، ترجمه علی هاشمی گیلانی، تهران: مرکز پژوهشهای بنیادی، 1372.
11. مدنی، سیدامیرحسین، سرمایه فرهنگی و انواع آن، وبلاگ دانشجویان کارشناسی
ارشد.
1. Taylor, P. Investigating Culture and Identity, London: Collins, quoted in, Communication Studies: The essential Resource, Cultural, Communication and Context, 1997.
پینوشتها:
1- دانشیار و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد کرج.
2- دانشجوی دکترای مدیریت امور فرهنگی دانشگاه ازاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران.
3- رزیتا سپهرنیا، پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت امور فرهنگی، واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی تهران، 1387.
صالحی امیری، رضا؛ (1391)، سرمایه فرهنگی، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک، چاپ دوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}